گروه دوچرخه سواری آذرخش شیراز گروه دوچرخه سواری آذرخش شیراز گروه دوچرخه سواری آذرخش شیراز گروه دوچرخه سواری آذرخش شیراز گروه دوچرخه سواری آذرخش شیراز گروه دوچرخه سواری آذرخش شیراز گروه دوچرخه سواری آذرخش شیراز گروه دوچرخه سواری آذرخش شیراز گروه دوچرخه سواری آذرخش شیراز گروه دوچرخه سواری آذرخش شیراز گروه دوچرخه سواری آذرخش شیراز گروه دوچرخه سواری آذرخش شیراز گروه دوچرخه سواری آذرخش شیراز

صعود به قله علم کوه

“علم کوه، سخاوتمندترین قله ای که به آن سفر کرده ام…”

به روایت “عاطفه چوپانی”

تاریخ برگزاری: ۲۶ تا ۲۹  تیرماه ۱۳۹۸
ارتفاع:۴۸۵۰ متر
سرپرست برنامه: محمد رضا حسن پور
محل اجرای برنامه : مازندران – کلاردشت
تعداد همنوردان همراه : ۱۸ نفر

عصر گرم روزی تابستانی، سه شنبه، ۲۵ تیر، ساعت ۱۵، شیراز
مینی بوس ساعاتی قبل از حرکت کنسل شده است. مجبور به گرفتن هیوندای هجده صندلی هستیم که جای کافی برای همه ی همنوردان ندارد. به ناچار یکی از بچه ها مجبور می شود با ماشین شخصی خودش حرکت کند. شب در راه شیراز تا کلاردشت، همنوردان یا نخوابیدند و یا خواب راحتی نداشتند.

صبحی مه آلود، چهارشنبه، ۲۶ تیر، ساعت ۹، رودبارک
به رودبارک رسیده ایم. اقامتگاه کوهنوردی علم کوه، در میان کوچه پس کوچه های رودبارک از پس ذرات مه نمایان شده. صبحانه را در حیاط اقامتگاه، در هوایِ جان بخشِ مرطوبِ صبحگاهیِ رودبارک می خوریم. و بعد کوله هایمان را بسته و سوار پاترول ها، به سمت ابتدای مسیر حرکت می کنیم. راننده، آقا فرشید است و مارا در ساعت ۱۰:۱۵ سوار کرده. او می گوید در حدود یک ساعت و بیست دقیقه با ماشین در راه خواهیم بود. فرشید در راه برایمان از تجربه هایش از بودن در محدوده علم کوه می گوید. او ادعا می کند که می تواند دو ساعت و نیمه به قله برسد. جاده، خاکی و تک بانده است و تنها پاترول ها اجازه دارند که کوهنوردان را از اقامتگاه به ابتدای مسیر برسانند. فرشید در جاده ی خاکی، موازی با سرداب رود خروشان، در سکوت می راند و ما از تماشای سبزی هایی که میانِ سفیدیِ رودِ خروشان و آسمانِ مه آلود نمایان است، کیف می کنیم. از ونداربن می گذریم. فرشید می گوید: چند سال پیش بهمن آمد. ونداربن را تخریب کرد و نخاله های ساختمان هایش را آن سوی جاده رها کرد. به لاشه های خانه های آن سوی جاده اشاره می کند. بهمن را تجسم می کنم که در حال جاروب کردن همه ی این زیبایی ها بوده است. طبیعت مهربان، چقدر می تواند وحشی باشد. حالا ارتفاع گرفته ایم. ابرها پایین دست، پشت سر مان با باد می آیند.

چهارشنبه، ۲۶ تیر، ساعت ۱۲:۱۵، ابتدای مسیر
از پاترول ها پیاده شده ایم. در دره کناریمان، هزار گوسفند یا حتی بیشتر در حال چریدن هستند. بعضی گروه ها دارند کوله هایشان را به قاطرها می سپارند و در مقابل چشممان، دیواره سنگی باابهتی خودنمایی می کند. باید سرت را خیلی به سمت آسمان بگیری تا انتهای دیواره را ببینی. دیواره تمام طول دره را پوشانده. تا دوردست ها که چشم می بیند هست. کوله هایمان را بر دوش می اندازیم و پا در مسیر می گذاریم.

چهارشنبه، ۲۶ تیر، ساعت ۱۲ تا ۱۵، در راه حصار چال
کمی از راه رفته، بی خوابی بیست و چهار ساعت گذشته در ما خودنمایی می کند. سرپرست تیم تصمیم گرفته سرعتمان را کم کند. بسیار می نشینیم و کمتر به خودمان فشار می آوریم تا جبران خواب آلودگیمان شود. سرداب رود خروشان تا حصارچال با ماست. گاهی از میانه ی سنگ ها بیرون می جهد، گاه از زیر غارهای برفی. باشکوه می تازد. تیم، تشکیل شده از هجده نفر، هلما همنورد کوچک و البته قوی ما، کم سن ترین فرد گروه است. گروه به خط، از روی بزرگترین یخچال سر راهمان که مجبور به عبور از آن هستیم، می گذرد. تکه تکه، یخچال ها، این سو و آن سو، در طول زمستان های سالیان دراز، بر جای مانده اند.

• چهارشنبه، ۲۶ تیر، ساعت ۱۶، حصارچال
حصارچال منطقه سرسبز و همواری است محصور میان کوهستان، که کوهنوردان را پناه می دهد. حتی با سخاوت چشمه های آب شیرینش را به آنها پیشکش می کند. خیلی زود چادرها را برپا می کنیم. رنگارنگی چادرها در میان دره ی سبز حصارچال، شلختگی هنرمندانه ای دارد.

• چهارشنبه، ۲۶ تیر، ساعت ۱٨، حرکت به سمت دریاچه ی حصارچال
این حوالی دریاچه ایست که می گویند ندیدنش برابر است با “انگار نرفتن به حصارچال”. به سمت دریاچه حرکت می کنیم. مسیر دریاچه از سمت شمال غربی دشت حصارچال است. حصارچال را به قصد دیدن منظره دریاچه و البته تمرین هم هوایی ترک می کنیم. چهل و پنج دقیقه بعد، در میان برف های کوهستان، دریاچه طبیعی خودنمایی می کند. زیباترین منظره ای که از دریاچه در ذهن بیننده می ماند، تکه های یخ شناور بر روی آن است. گویی تکه ای خیلی کوچک از قطب راهش را در میان این کوهستان گم کرده.

• چهارشنبه، ۲۶ تیر، ساعت ۲۱، استقبال از خواب
چیزی حدود سی و شش ساعت است که خواب درستی نداشته ایم. پس خیلی زود به استقبال خواب می رویم تا صعود فردایمان، باقدرت هرچه تمام تر باشد. در حالی که سرداب رود در کنار گوشمان، در میان تاریکی شب، می غرد، ما چشم می بندیم و به خواب می رویم.

• پنجشنبه، ۲۷ تیر، ساعت ۰۴:۳۰، بیداری
بیدار می شویم. تا ساعت ۵، همگی آماده ی صعودیم. می گویند منطقه پر از کوهنورد است. پس می شود چادرها را به حال خود رها کرد.
هوا گرگ و میش است. ۰۵:۱۵ پا به مسیر می گذاریم. صدای پای ما و باتوم هایمان در صدای پس زمینه، شرشر دیوانه وار رودخانه و ناله ی صبحگاهی مرغ های کوهستان، گره می خورد. نیمه ماه است و آسمان مهتابیست. ساعتی از راه رفته ایم که از مشرق خورشید طلوع و از مغرب ماه رو به غروب می گذارد. ما در میانه ی این زیبایی محصور می شویم. در این همزمانی باشکوه مسحور می مانیم. تکه های برف، جابه جا، تن کوهستان را پوشانده. مثل ببر پیری آهسته آرمیده.
راه پر پیچ و پر فراز و نشیب است. گروه باقدرت تر از همیشه، آهسته و پیوسته در کوهستان پیش می رود.

• پنجشنبه، ۲۷ تیر، ساعت ۰۹:۰۰، حوالی قله
یک ساعت مانده به رسیدن. آمادگی ذهنی همنوردان برای فتح قله، مرزهای توانایی شان را فرسنگها جابه جا کرده. آنها پرانرژی تر از همیشه اند. شاید “علم کوه” به خاطر این یک ساعت پایانی “علم کوه” شده باشد. می گویند نفس ها اینجا می گیرد. زانوان همراهی نمی کنند. این ها را تجربه نکردیم.

• پنجشنبه، ۲۷ تیر، ساعت ۱۰:۰۰، بر فراز قله
حالا دیگر ابری بالای سرمان نداریم. آفتاب از ستیغ، زبانه می کشد. ساعت ۱۰:۰۰ است. به قله رسیده ایم. خستگی از تنم می ریزد. به تماشای شکوه کوهستان از بلندای دومین قله ایران می نشینم. ساعتم را نگاه می کنم که در مسیر امروز، هشت هزار و سیصد و چهل قدم را ثبت کرده است.

 

دیدگاه خود را به ما بگویید.

Login

Lost your password?